سيرى در ترجمه سيد حسن ابطحى

پدیدآورعبدالوهاب طالقانی

تاریخ انتشار1388/12/26

منبع مقاله

share 730 بازدید
سيرى در ترجمه سيد حسن ابطحى

عبدالوهاب طالقانى

در شماره‏هاى 17، 19 و 20 مجله وزين ترجمان وحى، سه مقاله از اين جانب تحت عنوان «ضرورت تحولى فراگير در ترجمه قرآن كريم» به چاپ رسيد. در آن سه مقاله نكاتى را درباره شرايط ترجمه‏اى مطلوب از قرآن كريم با ذكر نمونه‏هايى از ترجمه آيات آورده بودم. اينك در اين مقاله برخى از شرايط اساسى ترجمه قرآن كريم را به طور خلاصه و دسته‏بندى شده ارائه مى‏دهم و براى هر كدام، از ترجمه آقاى سيد حسن ابطحى، نمونه‏اى تقديم مى‏كنم. انتظار مى‏رود ايشان ترجمه خود را با ترجمه‏هاى پيشنهادى ساير مترجمان ارجمند مقايسه كنند و هر كدام را بهتر يافتند، انتخاب نمايند.
1. اصطلاحات قرآن نبايد تحت اللفظى ترجمه شود، بلكه اصطلاح بايد جايگزين اصطلاح گردد.
الف: وَ لَوْ تَرى اِذِ الظّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِنْدَ رَبِّهِمْ يَرْجِعُ بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضِ الْقَوْلَ (سبأ، 31)
و اگر ظالمين را ببينى كه در نزد پروردگارشان نگه داشته شده‏اند و بعضى از آنها به بعضى ديگر، سخن را برمى‏گردانند.
ترجمه مطلوب: با يكديگر گفت و گو مى‏كنند - هر يك از آنها گناه خود را به گردن ديگرى مى‏اندازد.
ب: يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ اِلَى السُّجُودِ ... (قلم، 42)
روزى كه ساق پاها برهنه مى‏شود.
ترجمه مطلوب: ياد كن روزى را كه كار بر آنان به شدت سخت و دشوار شود. (حسين انصاريان)
2. در مورد افعالى كه به خداوند سبحان نسبت داده مى‏شود، افزودن كلمه و يا عبارتى مناسب، ضرورت دارد.
الف: وَ جآءَ رَبُّكَ وَ الْمَلَكُ صَفًّا صَفًّا (فجر، 22)
و پروردگار تو و ملائكه، صف در صف مى‏آيند.
ترجمه مطلوب: و فرمان پروردگارت فرا رسد و فرشتگان صف در صف حاضر شوند. (آية اللّه‏ مكارم شيرازى)
ب: فَيُضِلُّ اللّهُ مَنْ يَشآءُ وَيَهْدى مَنْ يَشآءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (ابراهيم، 4)
پس خدا گمراه مى‏كند كسى را كه بخواهد و هدايت مى‏كند كسى را كه بخواهد و او عزيز حكيم است.
ترجمه مطلوب: پس خدا هر كس را بخواهد (به كيفر لجاجت و عنادش) گمراه مى‏كند. (انصاريان)
3. در مورد آياتى كه با عصمت انبيا برخورد دارد، افزودن عباراتى كه خواننده را به مقصود برساند ضرورت دارد.
الف: لِيَغْفِرَ لَكَ اللّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَ ما تَأَخَّرَ (فتح، 2)
تا خداوند گناهان گذشته‏ات و گناهان بعد از آن را براى تو ببخشد.
ترجمه مطلوب: تا خداوند گناهان گذشته و آينده تو را بيامرزد (گناهانى كه كفار بر تو مى‏ديدند، مانند هتك مقدساتشان، ترك اولى‏ها كه خود گناه مى‏ديدى به شمول رحمتت، ببخشايد.) (آيت اللّه‏ مشكينى)
ب: وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (طه، 121)
و آدم، پروردگارش را معصيت كرد و گول خورد.
ترجمه مطلوب: و آدم، پروردگارش را نافرمانى كرد و (از رسيدن به آنچه شيطان به او القاء كرده بود) ناكام ماند. (انصاريان)
4. در ترجمه آياتى كه حكمى از احكام متعلق به عموم بيان مى‏شود، كمك گرفتن از قراين لفظى در آيه و روايات، در بيان حكم شرعى ضرورت دارد، زيرا ترجمه ساده، خواننده را از اطلاع بر حكم شرعى، دور مى‏دارد.
الف: لا يُؤاخِذُكُمُ اللّهُ بِاللَّغْوِ فى أَيْمانِكُمْ وَ لكِنْ يُؤاخِذُكُمْ بِما عَقَّدْتُمْ الْأَيْمانَ فَكَفّارَتُهُ اِطْعامُ عَشَرَةِ مَساكينَ مِنْ أَوْسَطِ ما تُطْعِمُونَ أَهْليكُمْ أَوْ كِسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْريرُ رَقَبَةٍ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيّامٍ ذلِكَ كَفّارَةُ أَيْمانِكُمْ اِذا حَلَفْتُمْ وَ احْفَظُوا أَيْمانَكُمْ كَذلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آياتِه لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ (مائده، 89)
خدا شما را مؤاخذه نمى‏كند به خاطر قسم‏هاى بيهوده‏اى كه خورده‏ايد، ولى مؤاخذه‏تان مى‏كند به آنچه كه با اعتقاد قلبى قسم خورده‏ايد. در اين صورت كفاره اين قسم، اطعام ده مسكين از غذاهاى متوسطى كه به خانواده‏تان مى‏خورانيد، يا پوشاندن اين ده مسكين از لباسها، يا آزاد كردن يك برده مى‏باشد. پس اگر كسى اينها را نيافت و نداشت، سه روز روزه بگيريد. آن كفاره قسم‏هاى شماست، وقتى كه قسم مى‏خوريد. حرمت و حدود قسم‏تان را حفظ كنيد. اين چنين خدا آياتش را براى شما بيان مى‏كند، شايد شما شكرگزار باشيد.
سؤال: آيا سوگند خوردن كفاره دارد يا (حنث قسم) شكستن سوگند كفاره دارد؟ استعمال فعل «يؤاخذكم» مترتب بر مطلق سوگند نيست، بلكه به خاطر شكستن سوگند و وفا نكردن به آن، مؤاخذه تحقق مى‏پذيرد و كفاره بر حنث قسم واجب مى‏شود. لذا اين ترجمه با حكم شرعى واقعى منافات دارد. بنابراين پيشنهاد مى‏شود، همچنان كه ساير مترجمان رعايت كرده‏اند، كلمه «شكستن» را قبل از سوگند و قسم، بايد اضافه نمود.
ترجمه مطلوب: ... اين، كفاره سوگندهاى شماست به هنگامى كه سوگند ياد مى‏كنيد (و مخالفت مى‏نماييد) و سوگندهاى خود را حفظ كنيد (و نشكنيد). (آية اللّه‏ مكارم شيرازى)
ب: يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَقْرَبُوا الصَّلوةَ وَ أَنْتُمْ سُكارى حَتّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ وَ لا جُنُبًا اِلاّ عابِرى سَبيلٍ حَتّى تَغْتَسِلُوا وَ اِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جآءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغآئِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسآءَ فَلَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَيَمَّمُوا صَعيدًا طَيِّبًا (نساء، 43)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، در حال مستى به نماز نزديك نشويد تا بدانيد چه مى‏گوييد و همين طور وقتى كه جنب هستيد (به نماز نزديك نشويد) مگر اينكه مسافر باشد، تا غسل كنيد. و اگر بيماريد يا مسافريد، يا قضاى حاجت كرده‏ايد، يا با زنان آميزش جنسى داشته‏ايد و آب پيدا نكرده‏ايد، با خاك پاكى تيمم كنيد.
در اينجا براى بيان معناى حقيقى اين قسمت از آيه و ارتباط اجزاى عبارات مورد نظر، از مجمع البيان طبرسى بهره مى‏گيريم:
«و عابرى سبيل اى مارين فى الطريق حتى تغتسلوا من الجنابة و هذا القول الاخير اقوى، لانه سبحانه بين حكم الجنب فى آخر الآية اذا عدم الماء، فلو حملنا على ذلك لكان تكراراً، و انما اراد سبحانه ان يبين حكم الجنب فى دخول المساجد فى اول الآية و يبين حكمه فى الصلوة عند عدم الماء فى آخر الآية (و ان كنتم مرضى...)».
بنابراين اگر آيه را چنين بيان كنيم، بهتر خواهد بود:
در حال جنابت نماز نخوانيد مگر آنكه غسل كنيد، اما در حال جنابت عبور از مسجد، بلامانع است و در سه حالت، به شرط نيافتن آب، تيمم كنيد: 1. سفر 2. حدث 3. آميزش با زنان (دو صورت اخير، اعم از سفر يا حضر است).
5. ضرورت دقت در ترجمه لغاتى كه معانى مختلف دارند:
الف: لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ اِلى ما مَتَّعْنا بِه أَزْواجًا مِنْهُمْ وَ لا تَحْزَنْ عَلَيْهِمْ وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِلْمُؤْمِنينَ (حجر، 88)
چشمهاى خود را به آن كسانى كه به آنها همسرانى از خودشان داده‏ايم، نينداز و بر آنها محزون نشو و بال خود را در مقابل مؤمنين فرود آور.
دقت - ازواج، جمع زوج، هم مى‏تواند به معناى همسران استعمال شود مانند: يآ أَيُّهَا النَّبِىُّ لِمَ تُحَرِّمُ ما أََحلَّ اللّهُ لَكَ تَبْتَغى مَرْضاتَ أَزْواجِكَ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ (تحريم، 1) و هم به معناى اصناف و اشباه، مانند: سُبْحانَ الَّذى خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمّا لا يَعْلَمُونَ (يس، 36)
در ترجمه آيه مورد بحث، چند اشتباه رخ داده است: 1. «ما» در «لاتمدن عينيك الى ما متعنا به» را «من» به معناى «كسانى كه» ترجمه كرده‏اند. 2. ضمير «به» مفرد را «بهم» جمع دانسته‏اند. 3. ازواج به معناى اصناف و اشباه[1]، بر خلاف ديگر ترجمه‏ها، به معناى همسران، ترجمه شده است.
ترجمه‏هاى مطلوب: چشمان خويش را به آنچه گروههايى از آنان (كافران) را بدان برخوردارى داديم، مگشاى. (مجتبوى)
بنابراين هرگز چشم خود را به نعمت‏هاى مادى، كه به گروههايى از آنها (=كفار) داديم، ميفكن و به خاطر آنچه آنها دارند، غمگين مباش. (آية اللّه‏ مكارم شيرازى)
و به آنچه ما دسته‏هايى از آنان (=كافران) را بدان برخوردار ساخته‏ايم، چشم مدوز. (فولادوند)
بنابراين به امكانات مادى، ثروت و اولادى كه برخى از گروههاى آنان را از آن برخوردار كرده‏ايم، چشم مدوز و بر آنان (به سبب اينكه پذيراى حق نيستند) اندوه مخور و پر و بال (لطف و مهربانى) خود را براى مؤمنان فروگير. (انصاريان)
6. مسائل ادبى و تركيب نحوى آيات، در ترجمه نقش مهمى را ايفا مى‏كند و غفلت از آن موارد، خطاهايى را در ترجمه به وجود مى‏آورد.
الف: فَلَمّا جآءَ سُلَيْمانَ قالَ أَتُمِدُّونَنِ بِمالٍ فَمآ آتانِىَ اللّهُ خَيْرٌ مِمّآ آتاكُمْ بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِيَّتِكُمْ تَفْرَحُونَ (نمل، 36)
پس وقتى كه فرستاده نزد سليمان آمد، سليمان گفت: مى‏خواهيد به مال به من كمك كنيد؟ آنچه را كه خداوند به من داده است، بهتر است از آنچه كه شما به من داده‏ايد، بلكه شما به اين هديه‏تان خوشحاليد.
در اين ترجمه، از اينكه فاعل «آتاكُمْ» ضميرى است كه به خدا برمى‏گردد و «كم» ضمير مفعولى مخاطب است نه متكلم وحده، غفلت شده است، و بايد چنين ترجمه شود: پس آنچه را كه خدا (از نبوت و مال و قدرت) به من داده بهتر است از آنچه كه خدا به شما داده است.
ب: أَوَ لَمْ يَرَ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ كانَتا رَتْقًا فَفَتَقْناهُما وَ جَعَلْنا مِنَ الْمآءِ كُلَّ شَىْ‏ءٍ حَىٍّ أَفَلا يُؤْمِنُونَ (انبياء، 30)
آيا كسانى كه كافرند، نديدند كه قطعاً ما آسمان‏ها و زمين را كه به هم چسبيده بودند، پس از هم جدايشان كرديم، و هر چيزى را از آب، زنده قرار داديم؟ آيا پس ايمان نمى‏آورند؟
«حى» صفت «شى‏ء» است نه مفعول «جعلنا»، با توجه به اين نكته دستورى، اين ترجمه مخدوش است و بايد اينچنين ترجمه شود: هر چيز زنده‏اى را از آب آفريديم و يا قرار داديم و يا پديد آورديم.
ج: أَوَ لَمْ يَسيرُوا فِى الْأَرْضِ فَيَنْظُرُوا كَيْفَ‏كانَ عاقِبَةُ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ كانُوا أَشَدَّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعْجِزَهُ مِنْ شَىْ‏ءٍ فِى السَّماواتِ وَ لا فِى الْأَرْضِ اِنَّهُ كانَ عَليمًا قَديرًا (فاطر، 44)
... و اينچنين نبوده است كه خدا ناتوان در مقابل چيزى در آسمانها و يا در زمين باشد.
فعل «ليعجزه» متعدى است، ضمير مفعولى به خدا برمى‏گردد و فاعل آن «من شى‏ء فى السموات و لا فى الارض» است. با توجه به اين تركيب، ترجمه ياد شده صحيح به نظر نمى‏رسد.
ترجمه مطلوب: و هيچ چيز در آسمانها و در زمين نيست كه خداى را ناتوان سازد. (مجتبوى)
د: فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ (فجر، 25 و 26)
پس آن روز مانند عذاب خدا، احدى عذاب نمى‏شود و مانند بند و زنجير خدا، بند و زنجير احدى نمى‏باشد.
با توجه به اينكه «لا يعذب» و «لا يوثق» فعل معلوم است و «احد» در هر دو آيه فاعل، ترجمه ياد شده صحيح نيست.
ترجمه مطلوب: پس در آن روز هيچ كس، چون عذاب كردن او، عذاب نكند و هيچ كس، چون به بند كشيدن او، به بند نكشد. (انصاريان)
ه: يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اِذا قيلَ لَكُمْ تَفَسَّحُوا فِى الْمَجالِسِ فَافْسَحُوا يَفْسَحِ اللّهُ لَكُمْ وَ اِذا قيلَ انْشُزُوا فَانْشُزُوا يَرْفَعِ اللّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجاتٍ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبيرٌ (مجادله، 11)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، وقتى به شما گفته مى‏شود: در مجالس به ديگران جاى دهيد، پس جاى دهيد. خدا به شما وسعت خواهد داد، و زمانى كه گفته مى‏شود: برخيزيد، پس برخيزيد. خدا درجات كسانى را كه ايمان آورده و كسانى كه به آنها علم داده شده است كه از شما باشند، بالا مى‏برد و خدا به آنچه مى‏كنيد، آگاه است.
در اين ترجمه، توجهى به مجزوم بودن فعلهاى «يفسح اللّه‏» و «يرفع اللّه‏» به دليل آنكه هر دو در جواب فعل امر «فافسحوا» و «فانشزوا» قرار گرفته‏اند، نشده و افعال «يفسح اللّه‏» و «يرفع اللّه‏» به صورت رفعى ترجمه شده‏اند.
ترجمه مطلوب: اى مؤمنان! هر گاه از شما خواستند كه در مجالس جاى را (بر ديگران) بگشاييد، (بى‏درنگ) بگشاييد تا خدا هم كار شما را گشايش دهد، و هر گاه گفتند: برخيزيد (بى‏درنگ) برخيزيد، تا خدا (مقام) افراد با ايمان و اهل دانش شما را به درجات بلند گرداند. (طاهرى)
7. توجه به معانى لغات و تشخيص نوع فعل، از اهميت خاصى برخوردار است.
الف: وَ اكْتُبْ لَنا فى هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِى الاْخِرَةِ اِنّا هُدْنآ اِلَيْكَ (اعراف، 156)
براى ما در اين دنيا و جهان ديگر نيكى بنويس، به خاطر اينكه ما به طرف تو هدايت شده‏ايم...
مترجم محترم، با اين ترجمه، كلمه «هدنا» را متكلم مع الغير از «هدى / يهدى» گرفته، در حالى كه متكلم «هدى / يهدى» «هديت و هدينا» مى‏شود. فعل «هدنا» متكلم مع الغير فعل ماضى است از «هاد / يهود» چون «قال / يقول - قام / يقوم - عاد / يعود» و فعل «هاد» به معناى «رجع و تاب» است.
ترجمه‏هاى مطلوب: چه اينكه ما به سوى تو بازگشت كرده‏ايم. (آية اللّه‏ مكارم شيرازى)
كه ما به تو بازگشتيم. (مجتبوى)
زيرا كه ما به سوى تو بازگشته‏ايم. (فولادوند)
ب: يآ أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوّى وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيآءَ تُلْقُونَ اِلَيْهِمْ بِالْمَوَدَّةِ (ممتحنه، 1)
اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، دشمن من و دشمن خودتان را سرپرستانى براى خود نگيريد، در حالى كه با آنها با محبت ملاقات مى‏كنيد...
فعل «لقى» اگر به باب مفاعله برود «لاقى / يلاقى / ملاقاة» مى‏شود، اما در اين آيه به باب افعال رفته است (القى / يلقى / القاء) و ترجمه ياد شده با توجه به «تلقون اليهم بالمودة» سازگار نيست.
ترجمه‏هاى مطلوب: با آنها طرح دوستى مى‏افكنيد و حال آنكه آنان به سخن راستى كه به شما آمده است، يعنى قرآن، كافر شدند. (مجتبوى)
شما با آنان اظهار دوستى مى‏كنيد، در حالى كه آنان به طور يقين به آنچه كه از حق براى شما آمده، كافرند. (انصاريان)
8. صدر و ذيل آيه نبايد گسيخته و بدون ارتباط اجزاى آن با يكديگر ترجمه شود.
الف: قَدْ كانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى اِبْراهيمَ وَ الَّذينَ مَعَهُ اِذْ قالُوا لِقَوْمِهِمْ اِنّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَ مِمّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنا بِكُمْ وَ بَدا بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمُ الْعَداوَةُ وَالْبَغْضآءُ أَبَدًا حَتّى تُؤْمِنُوا بِاللّهِ وَحْدَهُ اِلاّ قَوْلَ اِبْراهيمَ لِأَبيهِ لَأَسْتَغْفِرَنَّ لَكَ وَ مآ أَمْلِكُ لَكَ مِنَ‏اللّهِ مِنْ شَىْ‏ءٍ رَبَّنا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنا وَ اِلَيْكَ أَنَبْنا وَ اِلَيْكَ الْمَصيرُ (ممتحنه، 4)
قطعاً براى شما در ابراهيم و كسانى كه با او بوده‏اند، الگو و سرمشق خوبى است، آن وقتى كه به قومشان گفتند: قطعاً ما از شما و از آنچه كه غير از خدا عبادت مى‏كنيد، بيزاريم. ما كافريم به شما و بين ما و بين شما دشمنى و بغض هميشه خواهد بود تا زمانى كه به خداى واحد ايمان بياوريد. مگر قول ابراهيم به پدرش كه من حتماً براى تو طلب بخشش مى‏كنم و من از جانب خدا براى تو چيز ديگرى را مالك نيستم. پروردگار ما، ما بر تو توكل مى‏كنيم و به سوى تو برمى گرديم و بازگشت به سوى تو است.
آيا در اين ترجمه، «الاّ» حرف استثنا با كدام قسمت از آيه ارتباط پيدا مى‏كند؟ مستثنا منه آن كدام است؟
ترجمه مطلوب:... ما به شما كافريم و ميان ما و شما، دشمنى و كينه هميشگى پديدار شده است، تا آن زمان كه به خداى يگانه ايمان آوريد. (آرى، ابراهيم و مؤمنان، جز اعلام بيزارى، سخنى با بت‏پرستان نداشتند) مگر سخن ابراهيم به پدرش كه گفت: من براى تو (در صورتى كه دست از دشمنى و كينه با حق بردارى) آمرزش خواهم خواست و در برابر خدا به سود تو، اختيار چيزى را ندارم. (انصاريان)
ب: أَلَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ كِفاتًا أَحْيآءً وَ أَمْواتًا (مرسلات، 25 و 26)
«حركت انتقالى زمين»
آيا ما زمين را پرنده سريعى قرار نداديم (25) مرده و زنده (26)
اولاً، عنوان «حركت انتقالى زمين» با توجه به معناى لغت «كفاتاً» كه ذيلاً بيان مى‏شود، با معناى واقعى آيه، سازگار نيست.
1) الكفت: القبض والجمع، قال تعالى: الم نجعل الارض كفاتاً احياء و امواتاً، اى يجمع الناس احياء هم و امواتهم (راغب اصفهانى)
2) الكفات: من كفت الشى‏ء اذا ضمه و جمعه (زمخشرى - كشاف)
3) و كفت الشى‏ء يكفته كفتاً و كفاتاً اذا ضمه، و منه الحديث اكفتوا صبيانكم اى ضموهم الى انفسكم (طبرسى، مجمع البيان)
ثانياً، اين دو آيه در ترجمه، هيچ گونه ارتباطى با يكديگر ندارند.
ثالثاً، «احياء و امواتاً» هر دو جمع هستند و منصوب و در ترجمه، اين نكته ادبى و نحوى رعايت نشده است.[2]
ترجمه مطلوب: آيا زمين را فراگير نساختيم، چه براى زندگان، چه براى مردگان؟ (بهاءالدين خرمشاهى)
9. در ترجمه، رعايت تنسيق و ارتباط آيات با يكديگر ضرورت دارد.
الف: فى بُيُوتٍ أَذِنَ اللّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الاْصالِ * رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ وَ اِقامِ الصَّلوةِ وَ ايتآءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْمًا تَتَقَلَّبُ فيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصارُ (نور، 36 و 37)
در خانه‏هايى است كه خدا اذن فرموده، اينكه نام خدا بلند شود و ياد شود و براى خدا در آن صبح و شام تسبيح گردد * مردانى كه تجارت و معامله، آنها را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و دادن زكات، باز نمى‏دارد. آنها از روزى كه دلها و ديده‏ها زيرورو مى‏شود، مى‏ترسند.
در اين ترجمه، چند اشتباه ديده مى‏شود:
1. فعل «ترفع» مؤنث است، در صورتى كه نايب فاعل آن «خدا» گرفته شده است. اگر چنين بود، بايد مانند «يذكر» مذكر باشد، زيرا نايب فاعل آن «اسمه» است و ضمير مذكر به «اللّه‏» برگشته است.
2. «يسبح» فعل معلوم است و فاعل آن «رجال» در آيه بعد مى‏باشد، در حالى كه در اين ترجمه، مجهول ترجمه شده است.
3. در اين ترجمه متعلّق «فى بيوت» روشن نشده است.
ترجمه مطلوب: (اين نور) در خانه‏هايى است كه خدا اذن داده (شأن و منزلت و قدر و عظمت آنها) رفعت يابند و نامش در آنها ذكر شود، همواره در آن خانه‏ها صبح و شام او را تسبيح مى‏گويند * مردانى كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات، بازنمى‏دارد ... (انصاريان)
10. رعايت شأن نزول آيات، براى رسيدن به ترجمه صحيح، ضرورت دارد.
الف: وَ لا تَجْعَلُوا اللّهَ عُرْضَةً لِأَيْمانِكُمْ أَنْ تَبَرُّوا وَ تَتَّقُوا وَ تُصْلِحُوا بَيْنَ النّاسِ وَ اللّهُ سَميعٌ عَليمٌ (بقره، 224)
و خدا را در معرض قسم‏هاى خود براى آنكه نيكى كنيد و تقوى پيشه نماييد و بين مردم اصلاح كنيد، قرار ندهيد و خداوند شنواى دانايى است.
با توجه به شأن نزول آيه، ميان داماد و دختر يكى از ياران پيامبر به نام عبداللّه‏ رواحه، اختلافى روى‏داد. او سوگند ياد كرد كه در اصلاح كار آنها هيچ دخالتى نكند. ترجمه ياد شده، صحيح به نظر نمى‏رسد.
ترجمه‏هاى مطلوب: و خداى را دستاويزى براى سوگندهاى خويش مسازيد، كه نيكى و پرهيزكارى و اصلاح ميان مردم نكنيد، و خدا شنوا و داناست. (مجتبوى)
خدا را وسيله سوگندهاى خويش قرار مدهيد تا از نيكوكارى و تقوا و اصلاح در ميان مردم، باز ايستيد. (آيتى)
اكنون به بيان علامه طباطبايى در الميزان توجه كنيد:
و معنى الآية (واللّه‏ اعلم): و لا تجعلوا اللّه‏ عرضة تتعلق بها ايمانكم التى عقدتموها بحلفكم ان لا تبروا و تتقوا و تصلحوا بين الناس فإنّ اللّه‏ سبحانه لا يرضى ان يجعل اسمه ذريعة للامتناع عما امر به من البر و التقوى و الاصلاح بين الناس، و يؤيد هذا المعنى ما ورد من سبب نزول الآية على ما سننقله فى البحث الروائى ان شاء الله.[3]

پی نوشت ها:

[1]. مفردات راغب: اشباه و اقران، كشاف زمخشرى: اصنافاً من الكفار.
[2]. احياء منصوب بانّه مفعول قوله كفاتاً، معناه ان يكفت احياء و امواتاً، فعلى هذا يكون كفاتاً مصدراً، و ان جعلته جمع كفت فيكون العامل فى احياء معناه، و التقدير واعية احياء او تعى احياء طبرسى، مجمع البيان، ج 10، ص 631.
[3]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 222.